الماس سرخ
Sunday, February 26, 2006
راز

اشک رازی است ...
لبخند رازی است...
عشق رازی است،
اشک آن شب لبخند عشقم بود.
قصه نیستم که بگویی..
نغمه نیستم که بخوانی...
صدا نیستم که بشنوی...
یا چیزی چنانکه ببینی یا چیزی چنانکه بدانی...من درد مشترکم مرا فریاد کن .
لبخند رازی است...
عشق رازی است،
اشک آن شب لبخند عشقم بود.
قصه نیستم که بگویی..
نغمه نیستم که بخوانی...
صدا نیستم که بشنوی...
یا چیزی چنانکه ببینی یا چیزی چنانکه بدانی...من درد مشترکم مرا فریاد کن .
Monday, February 20, 2006
گفته بودم

نگفته بودم از دلم كه آب مي شود
هميشه لحظه هاي عشق خراب مي شود
به پشت سر نگاه مي كنم هزار بار
تمام هستيم حباب مي شود
به دل نويد عشق تازه مي دهم
عشقهاي تازه هم سراب مي شود
من و شب و فرار و مستي و غرور
شبم به احترام تو شراب مي شود
دو چشم من نخفته تا سحر ز خشم شب
سحر بهانه اش دو لحظه خواب مي شود
دلم به برف قاصدك خوش است و دست باد
و برف چه ساده آب مي شود
بس است سفر حديث تازه اي بگو
به قاصدك بگو دلم كباب مي شود
هميشه لحظه هاي عشق خراب مي شود
به پشت سر نگاه مي كنم هزار بار
تمام هستيم حباب مي شود
به دل نويد عشق تازه مي دهم
عشقهاي تازه هم سراب مي شود
من و شب و فرار و مستي و غرور
شبم به احترام تو شراب مي شود
دو چشم من نخفته تا سحر ز خشم شب
سحر بهانه اش دو لحظه خواب مي شود
دلم به برف قاصدك خوش است و دست باد
و برف چه ساده آب مي شود
بس است سفر حديث تازه اي بگو
به قاصدك بگو دلم كباب مي شود

Friday, February 17, 2006
خسته ام

از رنجی خسته ام که از آن من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
با نامی زیسته ام که از آن من نیست
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
از لذتی جان گرفته ام که از آن من نسیت
به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
با نامی زیسته ام که از آن من نیست
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
از لذتی جان گرفته ام که از آن من نسیت
به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست
Tuesday, February 14, 2006
عزیزم دوستت دارم
Thursday, February 09, 2006
باز هم من دوستت دارم ...

در کوچه تنهایی تو را می خوانم
از پشت پنجره های بسته تو را می خوانم
هنگامی که قاصدک می آید با او نام تو را فریاد می زنم
با شاپرکها در آسمان آبی هم صدا می شوم
و با باران نام تو را بر لب جاری می سازم
و فریاد می زنم : به کوچه های قلبم بازگرد
ولی افسوس صدای من یکی پس از دیگری
در لا به لای حرفهایت گم می شود
و باز هم من دوستت دارم
از پشت پنجره های بسته تو را می خوانم
هنگامی که قاصدک می آید با او نام تو را فریاد می زنم
با شاپرکها در آسمان آبی هم صدا می شوم
و با باران نام تو را بر لب جاری می سازم
و فریاد می زنم : به کوچه های قلبم بازگرد
ولی افسوس صدای من یکی پس از دیگری
در لا به لای حرفهایت گم می شود
و باز هم من دوستت دارم