الماس سرخ
Saturday, September 30, 2006

کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا نگاه خسته ام
بی خبر از موج و دریا نبود
کاش بودی تا دو دست عاشقم
غافل از لمس گل مینا نبود
کاش بودی تا زمستان دلم
این چنین پر سوزپر سرما نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بعدتو این زندگی زیبا نبود
بعد تو این زندگی زیبا نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا نگاه خسته ام
بی خبر از موج و دریا نبود
کاش بودی تا دو دست عاشقم
غافل از لمس گل مینا نبود
کاش بودی تا زمستان دلم
این چنین پر سوزپر سرما نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بعدتو این زندگی زیبا نبود
بعد تو این زندگی زیبا نبود
posted by Almas at 2:57 PM

3 Comments:
کنار ِ آشنايی ِ تو آشيانه ميکنم ..
.
فضای آشيانه را ٬ پُر از ترانه ميکنم ..
.
کسی سوال ميکند : به خاطر ِ چه زنده ای ؟
.
و من برای زندگی .. تـــــــو را بهانه ميکنم !!
سلام . چقدر کامنت گذاشتن سخته تو این وب لاگ . شعر قشنگی بود موفق باشی
کلبه ای ساخته ام
توی ویرانه ی تن
کلبه ام نزدیک است
توی کوچه ی دله
کلبه ام خالی نیست
من و ما تنهاییم
من که هستم هر دم
نازنین هم انجاست
من که هر دم نفسم سنگین است
من که دردم قفسی رنگین است
کلبه ام نزدیک است
پای کلبه
چشمه ها جوشانند
نهری از اب روان
میخک ولاله و مریم
پونه و نسترن هر دم
مست اب است شقایق امروز
Post a Comment
<< Home